رهبری که زندان را بی آبرو کرد (موسی بن جعفر ع، پسر "آگاهی"، پدر"بیداری")
سلسله مباحث "انسان ۲۵۰ساله"_ موقعیت امام موسی کاظم ع -موسسه نشرآثارمقام معظم رهبری _ مشهد_ ۱۳۹۸
بسمالله الرحمن الرحیم
عرض سلام محضر برادران و خواهران عزیز. حضرت رضا(ع) در 148 هجری متولد شدند این موقع پدر بزرگوارشان موسیبنجعفر 20 سالهاند. چون موسیبنجعفر(ع) در 128 هجری متولد شدند. بعد حدود 35 سال امام رضا(ع) در واقع بازوی اصلی پدر یعنی موسیبنجعفر(ع) هستند. 35 سال که موسیبنجعفر(ع) که بسیاری از آن در تحت تعقیب و زندان و تبعید و شکنجه گذشت بازوی اصلی موسیبنجعفر(ع) همه فرزندانشان از جمله حضرت علیبنموسی است و در دورهای که ایشان زندان و بازدداشت و تبعید بودند یا در کوه و بیایان تحت تعقیب و مخفی هستند و دارند تشکیلات جهانی شیعه را رهبری و سازماندهی میکنند عمدتاً رهبری مرکزیت نهضت در مدینه با حضرت رضا(ع) و با برادرانشان است و بعضی از عموها و پسرعموها برادران حضرت رضا(ع که اینها جنگ مسلحانه دارند با حکومت میکنند. شهادت موسیبنجعفر 183 هجری است در زمان هارون، بعد از ایشان هارون ده سال دیگر حکومت کرده، 193 هارون میمیرد. بعد حدود 8 سال، 3-4 سال درگیریهای مأمون و امین است و چند سال بعد که مأمون میآید بلافاصله میفهمد که قدرت در مدینه است و خطر اصلی ایشان است. 4- 5 تا تهدید متوجه حکومت است که ایشان اصلیترین آن را حضرت رضا(ع) و شیعه میداند و سعی میکند که به شیعه نزدیک شود و باج بدهد تا بتواند شیعه را کنترل و مدیریت کند و بقیه گروهها و مخالفین را سرکوب کند. در 201 مسئله بازدداشت محترمانه حضرت رضا(ع) و ولایتعهدی از مدینه به مرو صورت میگیرد. دو سال بعد هم در 203 شهید شدند و امام جواد(ع) آمدند. ما در این دوران ببیتیم جریانشناسی سیاسی نظامی در جهان اسلام چه خبر است؟ چون تا این را ندانیم اهمیت کار امام هادی(ع) و قبل از ایشان امام جواد(ع) معلوم نمیشود. نکته اول در دورانی که حضرت رضا(ع) به دنیا میآیند در چند سال قبل از تولد ایشان وضعیتی است که بنیعباس مستقرّ شده و دارد تسویه حسابهای داخلی میکند. مثلاً در سال 137 هجری ابومسلم را حکومت تسویه میکند. ابومسلم یکی از رهبران اصلی نهضت خراسان با شعارهای علوی است که نقش اصلی و بسیار مهمی در براندازی بنیامیه داشته است. پیامهایی هم برای اهل بیت(ع) فرستاده است. هم برای اهل بیت بنیعباسیها و هم این طرف. از جمله برای امام صادق(ع) و دیگران که آقا قیام کنید ما با شما هستیم. در روایاتی که نقل شده نسبت به ابومسلم نگاه خوشبینانهای نداشتند. حداقل تردید داشتند و الا روایاتی داریم که اینها دنبال قدرتاند و از این فضای عمومی اهل بیتی دارند استفاده میکنند یا از این اهل بیتیهایی هستند که خیلی آدمهای قرص و محکمی نیستند. چون ابومسلم در درگیری با بنیامیه فقط بنیامیه را نمیزد خیلیها را کشت. حالا بعضیها میگویند اینها خبرهای جعلی است که بنیامیه علیه ابومسلم و امثال اینها ساختند ولی بعضیها میگویند نه اینطوری بوده، چون ایشان نقش مهمی در براندازی بنیامیه با شعار اهل بیت و علوی داشت. ولی خیلی از مردم بیگناه را هم کشت و هدف و برنامه شخصی هم داشت. یعنی مثل خود بنیعباس از تیپ آنها بیشتر بود که آنها هم با شعار اهل بیتی این کارها را میکردند. چندتا اتفاقی که قبل از تولد امام رضا(ع) افتاده که به لحاظ سیاسی مهم است و بعد زمان ایشان و امام جواد(ع) و بعد امام هادی(ع) را عرض کنیم که بدانید اهمیت مسئله چقدر است. 35 سال رهبری موسیبنجعفر(ع) 10 سال آن در زمان منصور است که برخوردهای بسیار خشن سرکوبگرانه سیاسی علیه همه از جمله شیعه دارد. ابومسلم را احساس خطر میکند که این برای ما کار کرد حالا نکند علیه ما کودتا کند، چون هم قدرت نظامی داشت و هم نفوذ مردمی پیدا کرده بود و طرفداران زیادی داشت. لذا خود حکومت بنیعباس میگوید تاریخ مصرف ابومسلم تمام شده و خودشان ابومسلم را میکشند و از سر راه برمیدارند. این جریانشناسی سیاسی را دقت کنید یکی از جریانها این است چندتا قیام به خونخواهی ابومسلم علیه حکومت بنیعباس سر میگیرد و آن این که ابومسلم شعار در خدمت شما بود و شما را سر کار آورد چطوری با او برخورد میکنید شما گفتید اهل بیت این هم گفت اهل بیت، قضیه چیست؟ یک جریان این است یک تسویه داخلی بنیعباس انجام دادند حول و حوشی که امام رضا(ع) میخواهند به دنیا بیایند یا به دنیا آمدند. تسویه داخلی. جنبشهای طرفدار ابومسلم را سرکوب و حذف کردند. یک جریان سیاسی دیگر که از همیشه ادامه داشته قوی و ضعیف شده در زمان امام رضا(ع)، امام جواد(ع) و امام هادی(ع) هم بوده جریان خوارج است. اینها همیشه یک گروه قوی مسلّح بودند با همه حکومتها هم جنگ مسلّحانه میکردند. میخواهد بنیامیه باشد، بنی عباس باشد، بنیهاشم علی و اهل بیت باشند اینها با همه میجنگیدند و با هیچ کس کنار نمیآمدند. هم عملیاتهای ترور میکردند و هم جنگهای انتحاری میکردند. آن موقع هم یکی از مراکزشان اتفاقاً ایران بود در منطقه جنوب و منطقه سیستان یا سجستان و مناطق مختلف، در عراق بعضیهایشان بودند، در یمن، در حجاز بودند یک جریان هم پس این جریان دوم که حضور قوی سیاسی نظامی و مسلّحانه داشت جریان خوارج که، یک جریان، جنگهای خارجی بوده که حکومت بنیعباس معمولاً با رومیها و غربیها میجنگیده و معمولاً هم پیروز بوده است یا پیشروی میکرده یا امتیاز میگرفته، از شرق هم مدام به سمت هند و چین پیش میرفتند و قدرت سیاسی نظامی اول جهان شدند. اتفاق دیگر این است که در همین دروان شهر بغداد که عرض کردیم تقریباً حول و حوش تولد امام رضا(ع) این شهر بنا شده است. قدرت اصلی در حکومت بنیعباس ایرانیها هستند. هم علم، کتابخانه، تمدن، مهندسی، معماری، شهرسازی، هم دولت، نخستوزیری، هم سبک زندگی و کارها تقریباً همه دست ایرانیها بوده، یعنی بنیعباس عملاً زمان منصور حتی قبل از مأمون یک شاخه قوی بنیعباس ایرانیها هستند شهر بغداد را مهندسان ایرانی ساختند به سبک تیسفون و مدائن پایتخت ساسانیان و خاندانهای ایرانی مثل برمکیها، برامکه کلاً به سبک ساسانی حکومت اداره میشده یعنی حواستان باشد اسم حکومت بنیعباس عربی است، حکومت تقریباً همان حکومت ایران ساسانی شاهنشاهی است که دوباره بازسازی شده با پرچم اسلام اهل بیت از نوع بنیعباس است. اینها را دقت کنید که فضا چگونه بوده است. ترکیب شاهنشاهی ساسانی ایران، مثلاً خلفاء جشن نوروز به سبک ایرانیها میگرفتند و تقریباً بسیاری از سبکهای ایرانی و عربی را ترکیب کرده بودند عملاً ایرانیها دوباره حکومت اصلی را در جهان گرفته بودند. منصور در 158 از دنیا رفته، این وقتی است که حضرت رضا(ع) کودک ده ساله هستند که منصور مُرده و مهدی آمده، باز فضای سیاسی اینقدر قوی به نفع شیعه و مهدویت است که خلیفه ادعا میکند که من مهدی اهل بیت هستم. ببینید فضا چگونه بوده است! موسیبنجعفر(ع) در زمان مهدی، 11 سال، 10 سال زمان منصور رهبری کردند 11 سال زمان مهدی است، باز در این دوران شما دو – سهتا جریان سیاسی نظامی قوی میبینید که فعال شدند و حکومت اینها را سرکوب کرده است. یکی جریان زنادقه و ملحدین هستند. جنبشهای الحادی در چند نقطه از جمله ایران، شروع میشود که اینها میگویند که اصلاً عرب و اسلام و بنیعباس و همه با هم، کلاً جریانهای زندقه و ماتریالیستی که اینها دست به جنگ مسلّحانه زدند هم علیه حکومت و هم علیه اصل اسلام. که بخشیشان هم در ایران بودند مربوط بودند به شاخههای سرمایهداران و اشراف و فئودالهای بزرگ ایرانی قبل از اسلام و غیر مسلمان. اینها در همین زمان اینها هم هستند که اینها را حکومت سرکوب میکند. جریان یا جنبش پنجم، جنبش مسلحانه مانویهاست. پیروان مانوی، پیامبر نقّاش ایرانی که حالا راجع به این که ایشان کی هست اختلاف نظرهایی در تاریخ است. جریانهای مانوی، جریانهای مزدکی، اینها اجمالاً کم و بیش هستند. اینها را هم در همین زمانی که موسیبنجعفر هستندو حضرت رضا(ع) بازوی پدر هستند این جریانهای مانوی هم هستند. پس ببینید جریانهای تسویه داخلی بنیعباس هست، جریان شیعه هست، جریان خوارج هست، جریانهای زندیق و الحادی هستند، جریانهای مانوی هستند، حداقل 5 جریان قوی که پایگاه اجتماعی دارند و دارند کارهای مسلحانه میکنند. جریانشناسیهای سیاسی و مذهبی و مسلحانه. بعد از مهدی، هادی عباسی آمده که این حدود یک سال و چند ماه حکومت کرد و در یک کودتای داخلی، درگیریهای داخلی بنیعباس بعد از یک سال و چندماه این کشته شد. در سال 170 هجری در این لحظه علیبنموسیالرضا(ع) 22 ساله هستند. علیموسیبنالرضا(ع) و چند برادرشان عملاً هسته اصلی رهبری در کنار پدر هستند که پدر زندان، تعقیب، تحت تعقیب، گاهی آزادند، و البته این نکته را راجع به حضرت موسیبنجعفر(ع) عرض بکنم همه اهل بیت اینطور بودند گرچه ایشان قهرمان انقلاب هستند یعنی بیش از همه اهل بیت(ع) در زندان و تبعید و شکنجه بودند. اما این که تصور کنید که مردم ایشان را به عنوان یک آدم سیاسی فقط میشناختند یا سیاسی میشناختند اینطور نبود حواسمان باشد که موسیبنجعفر(ع) به نام عبد صالح مشهور بود از شدت عبادت و زهد، از شدت تقوا، سجدههای طولانی، این انقلابی بزرگ، قهرمان کنترل خشم بود چرا به ایشان کاظم میگویند؟ یعنی به هیچ وجه در برابر هیچ نوع تحریک خارجی ایشان منفعلانه عصبانی و عصبیمزاج هرگز واکنش نشان نمیداد یعنی حتی کاری نداشت که چه کسی دارد به او چه میگوید؟ برخلاف ما. الآن بنده خیلی محترم نشستم الآن یکی از شما بلند شود یک فحشی بدهید توهینی بکنید من جوابتان را میدهم متقابلاً دعوا میکنم اگر ببینم زورم میرسد میزنم، اگر زورم نرسد جوسازی میکنم اینطور نیست که بنشینم! من و امثال ما تحت تأثیر خارج هستیم. اگر کسی به ما تملّق بگوید لبخند میزنیم اگر کسی به ما توهین کند توهین میکنم. خب اهل بیت مثل ما نبودند. اینها در مسائل سیاسی انعکاسی و انفعالی عمل نمیکردند. طرف میخواهد مثل مأمون محبت منافقانه نشان بدهد میخواهد مثل هارون خشن و وحشی باشد در هر دو حال این نگاه میکند که وظیفه من چیست؟ خب موسیبنجعفر انقلابی است بزرگ قهرمان مقاومت، ولی در عین حال مشهور به کاظم بود یعنی این آدم صددرصد بر خودش مسلط است. این همه فشار، توهین، تهدید، اذیت، یک بار ایشان این که عصبانیت شخصی داشته باشد، واکنش شخصی نشان بدهد هرگز.
نکتهای که ما راجع به موسیبنجعفر(ع) نگفتیم ولی باید میگفتیم، علیبنموسیالرضا(ع) میفرمایند اصلاً این مناظره و گفتگو و بحثهای علمی با جریانهای مختلف را من از پدرم آموختم. یعنی معلم حضرت رضا(ع) که خود ایشان آموزگار بزرگ مناظره و عالم اهل بیت و عالم اهل محمد است معلم ایشان مثلاً موسیبنجعفر(ع) که به عنوان یک رهبر انقلابی دائمالحبس و دائمالزندان است حضرت رضا(ع) میفرمایند پدر من آموزگار مناظره و قهرمان بحثهای آرام منطقی با همه بود از ملحد تا مذهبیهای انحرافی. حلقههای علمی که پدر موسیبنجعفر(ع) امام صادق(ع) آن چند هزار شاگرد را تشکیل داده بود بسیاری از اینها فقط شاگردان امام صادق(ع) نبودند شاگردان پسر ایشان هم بودند. یا فرض بفرمایید به لحاظ اخلاق و زهد و علم و تسلط بر نفس، اینها جدا، مسئله گذشت و احسان و محبت. اینها انقلابیهایی بودند که یک بُعدی نبودند ده بُعدی بودند. در عین حال در همان شهر مدینه و شهرهای دیگر این مشهور شده بود – که من یادم رفت موقع بحث موسیبنجعفر(ع) عرض کنم – مشهور بود به کیسههای موسی. اینها چه بود؟ اینها بستههای آذوقه و کمکهای مادی، کمکهای پولی، جنسی و غذایی بود که موسیبنجعفر(ع) مثل اردوهای جهادی، در شهرهای مختلف سازماندهی کرده بودند و شیعه اینها را میبرد در خانه فقرا و محلات فقیرنشین و برای کارتنخوابها، مسافرها، گرفتارها، یتیمها و بیوهها اینها را تقسیم میکردند یعنی اینها کاری نداشتند که حالا با حکومت دارند درگیری میکنند حالا ما حکومت را درست کنیم بعداً قضیه مشکلات اقتصادی مردم حل شود، همزمان خودشان به فکر حل مشکلات اقتصادی مردم بودند. از آن طرف در عبادت یک لقب ایشان - موسیبنجعفر(ع)- ، زینتالمجتهدین است که در روایات آمده است. علت آن هم این است که ایشان علاوه بر سخاوت و علم و این که فقیهترین فقیه دوران و اعلم افراد بودند علاوه بر آن در روایت هست که تقریباً موسیبنجعفر(ع) نه فقط در دوران زندان، بلکه بیرون از آن، ایشان نوافل شبشان را کلاً شبها نمیخوابیدند چه بیرون زندان و چه در بیرون از زندان. در عین حال که مشهور به صدای قرآن، تلاوت قرآن ایشان طوری بوده که هرکس میشنید به گریه میافتاد و تنش میلرزید. اینطور آیات الهی را میخواند در عین حال فوقالعاده فعال، چندتا مزرعه دارد، تولید ثروت، تولید اقتصاد و کار اقتصادی دارد. این چند بُعدی بودن را شما حواستان باشد در تمام اهل بیت هست. چون بعضیها عابدند دیگر کلاً عابدند دائمالذکر و دائمالصلات و دائمالصوم هستند دیگر سیاست، مبارزه، کار و علم نه. بعضیها عالِماند فقط کارهای علمی میکنند دیگر نماز هم نشد نشد! روزه و عبادت نشد، کمک به فقرا نه، مبارزه سیاسی را میگویند ما به سیاست کاری نداریم ما داریم کار علمی میکنیم. بعضیها فقط کار سیاسی و مبارزاتی، بعضیها فقط کار علمی، بعضیها فقط کار اقتصادی میکنند بعضیها فقط عبادات، اهل بیت همهشان همه بُعدیاند. حواستان به این باشد، لذا به هر حوزهای وارد میشویم میبینیم در همان حوزه اینها قهرمان هستند. این فقط در مورد امیرالمؤمنین علیبنابیطالب(ع) نیست که میگویند ایشان مجمع اضداد بوده، یعنی در جنگ رزمندهترین است، موقع کار کارگرترین است، موقع عبادت عابدترین و طولانیترین نمازها و سجدهها را دارند، در عرفان، در علم، در سیاست و در رهبری برترین هستند. همه اهل بیت اینطورند. در ضمن این هم یک درسی باشد برای کل ماها، چه حوزهمان، چه دانشگاهمان، چه سیاسیونمان، چه عرفایمان، چه اقتصادیون ما، چه مدیران ما، که هر کدام از ماها یکی دو بُعد را گرفتیم آن هم در حد محدود خودمان. اینها همه بُعدیاند. در هر موضوعی میروید الگو هستند یعنی اینطور نیست که بگویند ایشان در علم قوی هستند ولی در سیاست کلاه سرش میرود و خیلی وارد نیست. یا آدم سیاسی و انقلابی است ولی یک کارخانه را دستش بسپاری بلد نیست اداره کند آن را ورشکست میکنند. خیر اینطوری نبودند این را حواستان باشد.
نکته دیگر این است که باز یادتان نرود تمام اهل بیت(ع) چه در زمانی که امام رضا(ع) و امام جواد(ع) داماد خلیفه بودند و چه در زمان موسیبنجعفر(ع) و زندان،24 ساعته کوچکترین رفت و آمدهای اینها تحت کنترل بوده، یعنی حتی یک روز نبوده که اهل بیت در خانهشان باز باشد که هر کسی میخواهد آزادانه با امنیت بیاید و برود. کل رفت و آمدها کنترل میشده، همه شناسایی میشدند، یا مستقیم با آنها برخورد میشده و در لحظه آنها را میگرفتند و میکشتند یا بعداً اینها را شکار میکردند، مسموم میکردند، ترور میکردند، 6 ماه بعد در یک کشور دیگر، یک جای دیگر که برمیگشت میگرفتند زندانی میکردند اینها مفقودالاثر میشدند، گاهی معلوم نبود اینها را کجا بردند، چه کسی برده، و لذا آن تقیهای که عرض کردم فراز و نشیب داشت اما همیشه به یک معنا بود مخفی بودن مبارزه. دوران مهدی خلیفه عباسی باز فشار کم شد، چون دید پدرش هارون خیلی سرکوب کرد دارد انقلاب میشود یک کمی مدارا کرد یک آزادی و عفو عمومی اجمالی به بعضیها داد یک کمی فضا سبک شد و در همین فضای باز بود که حضرت رضا(ع) فرمودند پدرم در همین فضا که یک مقداری باز شد استفاده کرد و ضرباتی که به شبکه شیعه در جهان اسلام خورده بود همه اینها را موسیبنجعفر(ع) به سرعت بازسازی کرد که حتی اگر یادتان باشد گفتم یک وقتی نیروهای اطلاعاتی حکومت رد موسیبنجعفر(ع) را، به او اطلاع داده بودند میگفت موسیبنجعفر(ع) کجاست میگفتند مدینه است، همان لحظه حاکمیت نیروهای اطلاعاتی خبر دادند کی میگوید مدینه است ما ایشان را در یک غاری در روستاهای کوهستانهای شام منطقه فلسطین و اردن ردش را زدیم که هارون مسئول اطلاعات لشکرش را خبر میکند میگوید مردک چطوری خبر میدهی؟ نیروهای اطلاعاتی تو همزمن یک شاخهشان میگویند موسیبنجعفر، مدینه در خانهاش هست یک شاخهشان همانجا به من خبر دادند این را در کوههای شام و اردن و فلسطین دیدند! کدام است؟ میگوید سریع مسئول اطلاعات منطقه را احضار کن یا اصلاح کن یا ادبش کن و یا ادبش کن و مجازاتش کن. چرا اینطوری به من گزارش میدهید؟ یا مثلاً علیبن یقطین را که نفوذی موسیبنجعفر(ع) و شاید یک مدتی هم حضرت رضاست در حکومت در عالی سطح حکومت بنیعباس است که چند بار آمد به موسیبنجعفر(ع) گفت من بالاخره در این حکومت هستم باید کمکشان کنم، تقویتشان کنم، حالا لابلای آن هم آن فرمایشاتی که شما میگویید انجام میدهم. عذاب وجدان دارم که بالاخره در این حکومت هستم و نان این حکومت را دارم میخورم. حضرت موسیبنجعفر(ع) فرمودند نه عذاب وجدان نداشته باش. شما در عالیترین سطح این حکومت باش، اولاً حق حاکمیت با امثال توست نه با اینها، اینها فضولی توی حکومت آمدند نه تو. تو حق حکومت داری تو آدم صالحی هستی اینها نباید در حکومت باشند. حالا که رفتی آنجا شما باش، مأموریتهایی که به تو میدهیم داخل حکومت انجام بده. این یک. دو؛ آخرین اطلاعات حکومت را به ما میرسانی یعنی موسیبنجعفر(ع) و حضرت رضا(ع) قبل از این که حتی قضیه مأمون بیاید یک شبکه اطلاعاتی قوی در آخرین سطح در داخل خلافت بنیعباس داشتند که اینها مسائل خصوصی داخل خلافت گزارش میدادند. یکی از اینها علیبنیقطین است و شبکهای که در حکومت ایجاد کرده است. سوم؛ فرمودند هرجا میتوانی به هر میزانی که عدالت را اجرا کنی بکن. هر جا میبینی حقالناسی دارد ضایع میشود دستت میرسد جلوی آن را بگیر و از ظلم اینها کم کن فقط به این معنا با این سه شرط و با این سه کارکرد و به شرط این سهتا، حضور تو در حکومت فاسد جایز است. همین هارون که چندبار سیاست او در مورد موسیبنجعفر(ع) عوض شده است یکی دو بار ایشان را گرفت زندان انداخت. یک وقت آمد دید دارد شلوغ میشود گفت بله خواب علیبنابیطالب را دیدم که آقا به من فرمودند که این موسی پسر ماست چرا قطع رحم کردی؟ فامیل سرت نمیشود؟ گفت من چون خواب امیرالمؤمنین را دیدم ایشان را آزاد میکنم ولی به شرط این که قول بدهید دیگر آن کارها را نکنید! ایشان را مثلاً این طوری آزاد کرد. چند بار به علیبنیقطین شک کرد و آدمهای نفوذی و جاسوسی فرستاد، افرادی را مخفیانه فرستاد که بگویند ما از طرف مثلاً موسیبنجعفر(ع) هستیم با همه پیچیدگیها، علیبنیقطین زرنگ بود فریب نخورد چون خودش یک خط ارتباطی خاص با امام داشت، و امام گفته بودند جز از طریق این خط ارتباطی هرکس هرچه میگوید دروغ است از طرف ما نیست یعنی اینقدر پیچیده عمل کردند که علیبنیقطین چندین بار حکومت خواست با شبکههای اطلاعاتی کشف کنند نتوانستند نفوذیهای اهل بیت را در حکومت کشف کنند. حضرت رضا(ع) میفرمودند پدر ما سریع با هارون اعلام میکرد که خلافت حق تو نیست حق ماست. تقیهای که بگوید نه آقا شما حق دارید نبود، و او هم میدانست حالا این نمونه را عرض کنم چون اینها مهم است در جریانهای سیاسی آن دوران. یک وقتی هارون به مدینه میآید و میگوید خودم باید از نزدیک با موسیبنجعفر صحبت کنم، آخر یک بار ایشان را میگیرند، البته چند بار ایشان را گرفتند، یک بار ایشان را در بصره دستگیر میکنند و به زندان میاندازد بعد از مدتی استانداران بصره، بصره هم یک شهر نبود، بصره یعنی شرق عراق و غرب و جنوب ایران کلاً، یعنی حکومت بحرین و خلیج فارس همه بصره بود. گفت ایشان در زندان طوری برخورد کرده که این زندانبانها همه مریدش شدند من خودم هم مرید ایشان شدم. شخصیت این آدم، اخلاق ایشان، دینشان، عقلشان، مدام برایش پروندهسازی میکنیم این پروندههایی که برایش ساختیم خب ما که میدانیم همهاش دروغ است و من نمیتوانم ایشان را نگه دارم ایشان اصلاً در مردم بصره نبوده ولی نفوذ دارد، مردم بصره مکرر میآیند و میگویند ما آمدیم ملاقاتی ایشان. به خلیفه میگوید من نمیتوانم ایشان را در زندان بصره نگه دارم. یا این باید در زندان بصره باشد آن وقت شما باید از خیر بصره بگذری! یعنی اخطار میکند که اینجا شورش میشود. پسرش هم علیبنموسی که در مدینه است. اینها کاملاً با همدیگر ارتباط دارند. شما هم حجاز را از دست میدهید و هم بصره را. خلیفه میگوید خیلی خب رهایش کن برود مدینه. بعد خود مدینه به عنوان حج مکه و مدینه میآید و آنجا میآید حضرت موسیبنجعفر(ع) و امام رضا(ع) را دعوت میکند که بیایید با هم به زیارت جدمان رسولالله برویم! خب به همه میخواهد بگوید که خب ببینید این موسیبنجعفر(ع) و این هم علیبنموسی(ع) کنار من هستند. میآیند توی حرم رو میکند بلند السلام علیک یا رسولالله، السلام علیک یابن عمّی. سلام پسر عمو. موسیبنجعفر(ع) هم میگویند که السلام علیک یا رسولالله، السلام علیک یا ابتاه، سلام پدر. این خیلی معنی داشت. چون بنیعباس همه جا به عنوان این که ما اهل بیت پیامبریم حرف میزدند حالا این ابرقدرت آمده میگوید سلام پسر عمو، موسیبنجعفر(ع) هم بلند طوری که همه بشنوند میگوید سلام پدر. یعنی تو پسرعمویت هست، اما پدر ماست. تو اهل بیتی ما اهل بیت نیستیم؟ یا آن قضیه فدک را گفتم دیگر تکرارش نکنم. آن خیلی معنی دارد. اینقدر فشار به هارون میآید، میگوید شما مرزهای فدک را معلوم کن ما پس بدهیم. دعواها از آنجا شروع شد. اول ظلم به اهل بیت(ع) به مادرتان حضرت فاطمه(س) از اینجا شروع شد. ما بر مظلومیت فاطمه اشک میریزیم. ما بر مظلومیت علی اشک میریزیم. اصرار کرد و حضرت موسیبنجعفر(ع) فرمود ما نمیخواهیم ما فدک نمیخواهیم. گفت نه باید مشخص کنید، بعد که دید اصرار میکند فرمود اگر بگویم برمیگردانی؟ گفت صددرصد. گفت یک مرزش عدن است، یمن است. میگوید آنجا رنگ هارون تغییر کرد گفت عجب! گفتند مرز دیگرش هم سمرقند است،خراسان آن طرف است این جنوبیترین و آن شمالیترین مرز جهان اسلام است. بعد میگوید رنگ هارون عصبانی و کبود شد. بعد گفت خب بقیه مرزهای فدک کجاست؟ ما فکر کردیم یک دهاتی اطراف مدینه است. گفت نه، ما سر آن فدک حرفی نداریم. مرز سوم آن آفریقاست. هارون عصبانی شد گفت بفرمایید اینجا جای من بنشینید! اگر فدک این است شما بفرمایید جای من بنشینید! من بلند شوم شما بنشین. گفت نه، در ضمن مرز چهارم آن ارمنستان، اِرمینیه است! این فدک است. گفت خب چیزی برای ما نماند، شما بیا اینجا جای من بنشین من بروم جای شما بنشینم! امام موسیبنجعفر(ع) فرمودند که خودت اصرار کردی که مرزهای فدک را بگو. آن چیزی که ما با شما سر آن دعوا داریم مسئله حقالناس و عدالت است. مسئله حکومت اسلامی است، مسئله بشریت است. ما با کسی سر یک باغ دعوا نداریم مادر ما فاطمه(س) هم سر یک باغ با کسی دعوا نداشت سر حق دعوا داشت. و الا چرا امیرالمؤمنین(ع) به خلافت رسید فدک را پس نگرفت؟ جز اموال عمومی بود چرا پس نگرفت؟ چرا حضرت رضا را مأمون گفت که فدک را هرجا بگویید ما برمیگردانیم! حضرت رضا(ع) گفتند مسئله ما فدک نیست. موسیبنجعفر(ع) هم که گفت اگر میخواهی فدک را برگردانی این است. که آنجا موسیبنجعفر(ع) بیرون رفت، هارون برگشت گفت دیدید چه گفت؟ فهمیدید چه گفت؟ این آدم سیاسی نیست؟ این آدم با حکومت کاری ندارد؟ اینها دنبال کل حکومت هستند و میدانید باز همیشه از آدمهای نفوذی استفاده کردند. در جریانشناسی دوران موسیبنجعفر(ع)، امام رضا(ع)، امام جواد(ع)، امام هادی(ع)، امام حسن عسگری(ع) و غیبت ولیّ عصر(عج) حواستان باشد ما در تمام این دوران، دوتا جریان فاسد شیعی داریم. یک جریان واقفیه، منحرفینی که مدام انشعاب میکردند زیگزاک میرفتند. مثلاً آمده تا امام رضا(ع) را قبول کرده، یک مرتبه بعد ایشان فرزند ندارند بعد امام جواد(ع) میآید کودک است بعد یک مرتبه میگویند اصلاً علیبنموسی پس امام نبوده است! برگردیم به موسیبنجعفر، توقف در موسیبنجعفر! یک جریان میگوید موسیبنجعفر مهدی بوده، شهید شده، ولی دوباره زنده میشود و برمیگردد! یک عدهشان گفتند موسیبنجعفر، مهدی بوده، شهید هم نشده، خواستند او را بکشند ولی ایشان غیبت کرده! و برمیگردد. یک جریان گفت احمدبنموسی (شاهچراغ) برادر حضرت رضا(ع) او امام است. که میدانید همه اینها بعد از شهادت علیبنموسی، همه اینها را یکی یکی شهید کردند. یکی هم جریان آدمهای ضعیف اهل دنیاست که برای جاهطلبی، مریدبازی و یا حتی پول، و آقایی کردن، اینها با رژیم همکاری میکردند. یک نمونهاش همان آخوند فقیهِ درباریِ فاسدی است که رفت ادریس را در آفریقا مسموم کرد. از این نمونهها داریم. یک نمونهاش هم کیست؟ شخصی است به نام محمدبناسماعیل که این فرزند اسماعیل فرزند امام صادق(ع) است که اسماعیلیه خود را پیروان ایشان میدانند. این محمدبناسماعیل چه کاره موسیبنجعفر(ع) میشود؟ پسر برادرش میشود چون جناب اسماعیل فرزند امام صادق(ع) برادر موسیبنجعفر(ع) است ایشان برادرزادة موسیبنجعفر(ع) میشود، پسرعمومی حضرت رضا(ع) میشود محمدبناسماعیل یک آدمی است که این وسط طبق بعضی از روایات شیعه خیانت کرد. حکومت گفت ما نمیخواهیم مستقیم موسیبنجعفر را بکشیم و متهم شویم. یحیی برمکی هدیهای داد همین جریان مغز متفکر حکومت بنیعباس هارون و مأمون، هدیهای فرستاد برای این آدم که ایشان نسبت به عمویش یعنی موسیبنجعفر(ع) تحریک کند، گفت تو اهل بیتی، پدر تو مقدار زیادی همین الآن پیرو دارد جریان اسماعیلیه، تو خودت کم کسی نیستی، چطور دنبال اینها راه میافتی؟ این مزایای جنابعالی، ما کمک میکنیم شما بیا رهبری اهل بیت شیعه را به عهده بگیر. منتهی یک شرط دارد شما شهادت بده که موسیبنجعفر(ع) دارد برای براندازی حکومت کار مسلحانه میکند و دارد اسلحه جمع میکند! شما بیا پروندهسازی کن وارد شد و بیا پیش خلیفه هارون و شهادت بده که این قضیه به لحاظ قانونی اثبات شود! محمد در مدینه است، موسیبنجعفر(ع) مدینه هستند. حکومت به محمد گفته بیا بغداد، کمک کن توی پروندهسازی علیه موسیبنجعفر(ع). حضرت رضا(ع) هم در مدینه هستند. به موسیبنجعفر(ع) خبر میدهند که من شنیدم شما داری میروی مسافرت ما میخواهیم یک هدیهای به شما بدهیم به عنوان بدرقه. میآید میگوید چشم. برای این که موسیبنجعفر(ع) به او بفهماند که ما میفهمیم داری شما چه کار میکنی حواست باشد. میگوید شنیدم که شما مثل این که میخواهید به سمت بغداد بروید؟ گفت بله آقا یک کاری پیش آمده، اگر اجازه بفرمایید ما برویم. موسیبنجعفر(ع) یک هدیهای میدهند میگویند این هدیه ما خدمت شما. یک سفارش هم به تو خصوصی میکنم. گفت بفرمایید عموجان. گفت از خدا بپرهیز در مورد خون من. خدا را از یاد نبر. یعنی داری چه کار میکنی؟ داری کجا میروی؟ داری وارد توطئه کشتن ما میشوی؟ این هم گفت آقا استغفرالله، من کی این حرفها؟ عموجان این حرفها چیست. حضرت رضا(ع) هم پسرعمویش هست نشسته دارد او را نگاه میکند. میآید پیش هارون و شهادت دروغ میگوید هارون میگوید این پرونده را ثبت کنید همه بیایند شاهد باشند که از نظر قانونی کار درست شود. که از خودشان آمدند. این هم آمد به خلیفه گفت، گفت اگر این جمله را بگویی هرچه بخواهی به تو میدهیم و کمکت هم میکنیم که رهبری بخشی از شیعه را حتماً به تو بسپاریم. به خلیفه گفت چه بگویم؟ گفت ما فکر نمیکردیم که توی زمین همزمان دوتا خلیفه باشد. تا وقتی که دیدم توی مدینه مکرر من دیدم گروه گروه از نقاط مختلف جهان اسلام میآیند به عموی من موسیبنجعفر سلام به خلافت میدهند یعنی میآیند میگوید السلام علیک یا خلیفه رسول الله، یا خلیفه الله. یعنی با ایشان همه دارند بیعت به خلافت میکنند. خلیفه گفت این را ثبت کنید. سند قانونیاش درست شد، و یکی از مستمسکات اینها هم این بود، البته بعداً هارون که ایشان را بازداشت کرد و در زندان شهید کرد ترسید بگوید، اعلام کردند که این به مرگ طبیعی مرد، و رفتند از عدهای از فقها و بزرگان شهادت بگیرند از جمله از احمدبنحنبل و شافعی. رهبران این مذاهب اهل سنت که شما شهادت بدهید که موسیبنجعفر در زندان ما کشته نشده، ایشان به مرگ طبیعی مرده است یا ما رهایش کردیم. که آنها شهادت ندادند این هم جالب است بدانید که احمدبنحنبل رهبر شافعیها و حنبلیها اینها جفتشان گفتند ما چیزی که ندیدیم شهادت نمیدهیم. و من روایت دیدم که امام شافعی رهبر شافعیهای اهل سنت میگوید هر حدیث که در سند آن موسیبنجعفر باشد دیوانه را شفا میدهد. یعنی موسیبنجعفر برای ما یک آدم معمولی نیست. هرچه موسیبنجعفر بگوید ما آن را صددرصد دین میدانیم و قبول داریم. این رهبر شافعیهاست که شما میدانید الآن بیشترین سنیهای دنیا حنفی و شافعی هستند.
نکته دیگر که در جریانهای سیاسی و علمی بعد، اثر دارد تا زمان امام هادی(ع) و امام عسگری(ع) و ولیّ عصر(عج) این است که موسیبنجعفر(ع) در همین فاصلهای که از این زندان به آن زندان رفتند، شبکه عظیمی از شاگردان علمی و فرهنگی تربیت کردند و شاخههای شبکهای از نیروهای مبارز. ضمن این که مناظرههایی داشتند با غیر مسلمین. در منابع اسناد حکومت است که میگوید حداقل 274 نفر عالِم راویِ دانشمند موسیبنجعفر(ع) بین همین زندانها و تبعیدهایش تربیت کرده است. کادرسازی کرده است. یعنی حداقل 274 اسم است که دستگاه اطلاعاتی حکومت میگوید اینها را یکی یکی کنترل کنید ببینید کدامهایشان فقط دارند کارهای علمی و اخلاقی و فقهی میکنند که همان هم باید کنترل شود و کدامها دارند به عنوان بحث فقه و کلام و حدیث و تاریخ و تفسیر، دارند کادرسازی میکنند و دارند روایات اینها را پخش میکنند؟ آدمهای مشهوری در تاریخ شیعه هستند یونسبن عبدالرحمان، صفوان بن یحیی است، اینها همان اسمهایی هستند که بعضیهایشان بعداً امام جواد(ع) را دارند امتحان میکنند بعضیهایشان حتی آن موقع تردید داشتند و خودشان بین خودشان با همدیگر بحث شد. محمدبنابیعمیر است، عبدالله بن مغیره است، حسنبنمحبوب است. احمدبنمحمدبن ابینصر است، حالا غیر از علیبنیقطین، حسنبنعلیبنفضّال که یاران مشهور ایشان هستند و بسیاری دانشمندان و فقها که و مورّخان از سراسر جهان اسلام به مدینه میرفتند همان جا در جلسات موسیبنجعفر(ع) شرکت میکردند و همان موقع موسیبنجعفر(ع) بعضی از اینها را به حضرت رضا(ع) ارجاع میدادند که از پسرم از ایشان بپرسید و علیبنیقطین هم یک چهره خاصی است او را هم بشناسیم که بعداً فرزندانش و یک گروه و تیمی که ایشان داخل حکومت تشکیل دادند اینها تا زمان امام هادی(ع) و امام عسگری(ع) نقش دارند. این علیبنیقطین عنصر خیلی خاصی است. ریشه ایشان کوفی است و پدرش جزء داعیان و فعالان سیاسی بود و یک آدم بسیار مهم و مؤثر در دستگاه هارون است. کتابهایی از او مانده آدم نویسندهای است و هم ا زخدا و هم از خلق میترسیدند و میگفتند این آدم قابل کشتن نیست. آخرش سندیبنشاهک که یهودی است و یهودی را پیدا کرد و مسئول خاص زندان کرد و گفت هیچ کس را راه نمیدهی حتی مأموران حکومتی و اطلاعاتی و حفاظتی خود ما هم نباید با او ارتباط داشته باشند خیلیها رفتند از نزدیک با او حرف زدند مستقیم در بغداد بالاسرش هستی و همانجا باید او را در زندان شهید کنی و همان کار را هم میکند.
اتفاقاتی که در زمان جریانشناسی دوران امام رضا(ع) بعد از شهادت موسیبنجعفر(ع) افتاد. یکی این که مأمون میگفت من شما را به مرو آوردم و شما در سطح جهان اسلام مطرح شدید حضرت رضا(ع) با همان حالت ساده میگویند البته ما آن موقع هم که مدینه بودیم مأمورهای حکومت شما به ما متوسل میشدند، کاری داشتند و کارشان گیر بود پیش ما میآمدند حتی پدرت، مردم هرجا از حکومت شما حجاز و آن مناطق میخواستند پیش ما میآمدند و از ما یادداشت میگرفتند نامه و سفارش که بروند به مسئولین حکومتی بگویند چون مسئولین حکومتی تو حتی به حرف تو گوش نمیدادند به حرف ما گوش میدادند. اینها را به مأمون که او با لبخند میگوید که آقا ما خوب به شما رسیدیم ایشان میگویند نه، ما خوب به شما رسیدیم اینطور که میگویید نیست. و این که قبل از این که به مرو برسند این حدیث سلسلهالذهب در نیشابور، معنای سیاسیاش چیست؟ آن موقع مردم نیشابور اکثراً اهل سنت بودند و این خیلی مهم است علمای نیشابور و مردم نیشابور سنی بودند و یک اقلیت شیعه بود اینها به استقبال علیبنموسیالرضا(ع) فرزند پیامبر(ص) آمدند که نقل شده اینها جلوی اسب و کاروان را میگرفتند گریه میکردند اشک میریختند. یک وقت حضرت رضا(ع) از نیشابور میخواستند به سمت مرو بیایند من در منابع اهل سنت دیدم که بعضیها جلوی کاروان جلوی اسبها خوابیده بودند و به سم اسب علیبنموسیالرضا(ع) را میبوسیدند اشک میریختند که آقا نروید. این نفوذ اینها بوده، هنوز ولیعهدی نبوده، و چرا موقع خداحافظی در نیشابور که میگویند حداقل 12 هزار کاتب و خطاط، قلم بهدست گفتند آقا یک حدیثی یا یک جملهای بفرمایید ما ثبت کنیم یادگاری بماند که سلسلهالذهب یعنی سند طلایی که از پدرم از پدرش از پدرش که از پدرش اهل بیت تا پیامبر(ص) شنیدیم که ایشان فرمود توحید، حصن من است و لاالهالاالله حصنی و هر کس وارد این حصن بشود «و من دخل حصنی اَمِنَ من عذابی» این تمام. این جمله پیامبر، همه نوشتند. حضرت رضا(ع) سرشان را کردند داخل چیز همه فکر کردند تمام شد، یک مرتبه دوباره آمدند بیرون عمداً، توجهها جلب شد همه گفتند ساکت ساکت ادامه دارد، فرمودند که «بشروطها و أنا من شروطها» به شرطی لاالهالاالله دژ امن از عذاب الهی و راه نجات است یک شروطی هم دارد صرف گفتن کلمه لاالهالاالله به زبان نیست، یک تعهداتی هم دارد و یک شرط آن من هستم. یعنی چه من شرط آن هستم؟ یعنی رهبری، حکومت، ولایت. یعنی لاالهالاالله زیر سرنیزه بنیعباس مفید نیست لاالهالاالله به شرط من، به شرط این که چه کسی حکومت میکند.
یک جریان دیگر که ما خیلی در این دوران از دستشان خیلی عذاب کشیدیم جریان واقفیه نقل شده که اینها چندتا گروه بودند که هر کدام به دلایلی برگشتند. دو – سه تا از یاران نزدیک و وکلای موسیبنجعفر(ع) که حلقه اصلی موسیبنجعفر(ع) هستند و کنار امام رضا(ع) هستند بعد از شهادت موسیبنجعفر(ع) خیانت میکنند. واقعاً آدم نمیداند چه بگوید، خون گریه کند. این که الآن میبینید چه آدمهایی با چه سوابقی یک مرتبه خیانت میکنند فاسد میشوند متأسفانه دوتا از وکیلان خاص موسیبنجعفر(ع) کسانی که بخش مهمی از بودجه مخفی دستشان بوده، این بیشرفها بعد از موسیبنجعفر(ع) خیانت میکنند. یکی حیّان سرّاج است که یک وکیل و نماینده هم در کوفه دارد و خودش در مدینه است. وقتی موسیبنجعفر(ع) زندان هستند و اینها مطمئن میشوند که دیگر موسیبنجعفر(ع) آزاد نمیشود شهید میشود، و حدود 30 هزار سکه طلا از وجوهات مخفی شیعه و مردم دست این آدم بود اینها را بالا کشید و رفت با آن خانه خرید، انبار غلّه خرید، امکانات خرید. گفت من زحمت کشیدم در خطر بودم زمان موسیبنجعفر جان من هم در خطر بود ایشان که دیگر برنمیگردد اینها حق من است من اقلاً به بخشی از حقوق خودم برسم! وجوهات شرعی و اموال مخفی را بالا کشید، خانه، غلات و 30 هزار سکه و معاملاتی کرد. وقتی خبر دادند که موسیبنجعفر(ع) شهید شده، ایشان برای این که علیبنموسیالرضا(ع) در مدینه است گفت الآن علیبنموسیالرضا نیاید مدعی بشود و بگوید خب این امکانات دستتان هست بدهید اینها برای شما نیست اینها شخصی نیست اینها برای نهضت است برای عدالت است برای فقرا و برای مردم است یک مرتبه اعلام کرد موسیبنجعفر نمرده، موسیبنجعفر مهدی است و غایب شده است! یعنی چه؟ یعنی دیگر رهبر علیبنموسی نیست رهبر ما او بوده غایب شده، و این پولها دست من هست تا ایشان برگردد! تا وقتی خودم میخورم تا ایشان برگردد!
یک کس دیگری که خیانت کرد محمدبنبشیر است. دقت کنید اینها سوابق انقلابی و سوابق دینی داشتند. اینها جزو خواص بودند. این محمدبنبشیر هم وقتی موسیبنجعفر(ع) شهید شد اینها فرقهسازی کردند و فرقههای انحرافی شیعه ساختند. اعلام کرد که من در مورد موسیبنجعفر همه حقیقت را به شما نگفتم. موسیبنجعفر مسیح دوم است، همینطور که مسیح پسر خدا بود و خدا بود که به زمین آمد، موسیبنجعفر خدا بود که به زمین آمد. موسی، خدا بود و خدا نمیمیرد و چندتا شعبدهبازی و کارهای شبههکرامت، شبههغیبگویی و از این کلاهبرداریها کرد که بعضی از حقهبازها الان میکنند، و اعلام میکند که او خدا بوده و من پیامبر او هستم! و لذا این پولها و امکاناتی که دست من است اینها دست من میماند! و علیبنموسی هیچ مشروعیتی ندارد! حالا توی مدینه این کارها شده است. شما ببینید در همه این دوران این جریانهای فاسد هم بودند تا حتی عموی امام زمان(عج) جعفر کذّاب پیدا میشود و با حکومت میبندد و ادعای حاکمیت میکند حتی ادعای مهدویت کرده است. اینها از حکومت خطرناکترند. اینها از زندیقها خطرناکترند. اینها جریانات غلات انحرافی هستند و چندتا جریان دیگر در زمان امام رضا(ع) علیه حکومت قیام مسلحانه کردند این هم در جریان باشد. برمکیها حذف شدند. خوارج در سیستان شورش بزرگ کردند، یک شورش بزرگ به رهبری حمزه آذرَک، خوارج کردند حکومت را در یک منطقه شکست دادند. مردم خراسان شورش بزرگی علیه حاکمیت هارون کردند به رهبری رافعبنلیث، حکومت نتوانست سرکوب کند و موقتاً خراسان بهم ریخت، هارون آمد سرکوب کرد و آنجا مرد و آن اختلافا داخلی اتفاق افتاد. بعد سردار مأمون طاهر ذوالیمینین به بغداد حمله کرد امین را کشت درگیری داخلی بنیعباس و 13 سال حکومت بنیعباس، درگیریهای داخلی است. این دوران حضرت رضا(ع) چون اینها درگیر خودشان هستند استفاده کردند و دوباره شبکهای که در زمان موسیبنجعفر(ع) شدید ضربه خورده بود حضرت رضا(ع) بازسازی کردند. اینقدر قوی شدند تا این که وقتی که مأمون آمده آن کارها اتفاق میافتد. در زمان حضرت رضا(ع) در این دوران، چندتا قیام بزرگ دیگر شیعی اتفاق افتاده، در کنار قیام خوارج و زنادقه که انشاءالله من جلسه آینده اگر عمری بود قیامهای بزرگ مسلحانه علوی زمان حضرت رضا(ع) را عرض میکنم. فقط اجمالاً بدانید یکی از آنها قیام جناب محمدبنابراهیمبنطباطبا است که ایشان از اولاد امام حسن مجتبی(ع) است. بعد قیام ابراهیم عموی حضرت رضا(ع) است. قیام ابراهیم برادر حضرت رضا(ع) و قیام محمد عموی امام رضا(ع)، قیام زید برادر دیگر حضرت رضا(ع) هست. اینها قیامهای موفق است که ضربات سنگینی به حکومت زدند و مجموعاً به این دلایل است که مأمون آن قضایای ولایتعهدی پیش آمده است. انشاءالله اگر عمری بود جلسه آینده این جریانشناسیهای سیاسی زمان حضرت رضا(ع) و امام جواد(ع) و امام هادی(ع) را عرض میکنم که بعد انشاءالله وارد بحث امام هادی(ع) بشویم.
والسلام علیکم و رحمه الله
هشتگهای موضوعی